دلتنگم
می جنگم با آیندم
این بارونه اشکه که میباره رو من
تنهاییام ساخته یه غول از روحم
صدامم نمیاد از تو وجودم
یه پرواز بی مقصد و فرودم
سیاه میبینم
این حال من
خوب نمیشه نه
نه نمیشه رفت
نه نمیشه موند امیدوار
دیگه من پوسیده افکارم
خزونه بهارم سوار قطار مرگ
تنها تر از همیشه همین بوده انگار
این خنده ها بوده همش از رو اجبار
نفس های آخره غرقم تو تکرار بشمار
می ترسم
از گذشتم
رو آیندم
چشمامو بستم
این صدای جیغه میپیچه تو گوشم
کوله بار نفرت مونده رو دوشم
خاطراتمو به شعرم میفروشم
این لحظه میسوزه نمیشه خاموشم